خوب یادمه روزی که برای جلسه معارفه از طرف دوست خوبم علی دعوت شدم، مرتب تغییراتی که توی یکسال قبل از اون توی رفتارها و برخوردهای اون دیده بودم جلوی چشمم بود. با خودم می گفتم من که هیچ مشکلی ندارم و تمام روابطم خیلی هم خوب پیش میره، همه چی خوبه و همه از من راضی هستند، اما با اینحال برای کسب تجربه ای جدید و کنجکاوی شخصی خودم برای دوره مقدماتی ثبت نام کردم. سمینار مقدماتی شروع شد و من کم کم گرفتم که چقدر چیزای زیادی هست که تا بحال میدونستم ولی استفاده نمی کردم (شاید هم خیلی اتفاقی توی برخوردام اونا رو داشتم) و بعضی چیزایی هم که یاد گرفتم اصلاً از قبل هیچ پیش زمینه ای نسبت بهشون نداشتم (به اصطلاح نمیدونستم که نمیدونم). تفاوت بین بعضی از کلمات رو بصورت عملی و کاربردی متوجه شدم؛ مثل تفاوت تحمل کردن و پذیرفتن، مثل "نه" گفتن در جهت رضایت خودم و دیگران با راضی نگه داشتن همه (که معمولاً هم اتفاق نمی افتاد). تازه متوجه شدم چه فرصت هایی رو توی زندگی با عدم آگاهی توسط خودم و نه هیچکس دیگه ای از دست داده ام. گرفتم که هر اتفاقی که توی زندگیم میفته، بدنبال یک نفر نگردم که تقصیرکارش کنم و خودم رو مبرا. اما بطور خاص در رابطه با زندگی مشترکم و کارم، تصمیم گرفتم به جای مهاجرت از ایران و فرار از مسائلی که خودم بوجود آورده بودم (آگاهانه و یا غیر آگاهانه)، راهکارهای جدیدی رو انتخاب کنم و تجارب جدیدی رو همین جا کسب کنم. نمیخوام این توهم رو بوجود بیارم که همه چیز زندگی من توی این 3 سال تغییر کرده، بلکه برعکس میخوام بگم مسائل و مشکلات همچنان وجود داشته و دارند، حتی تو مقاطعی از زمان بزرگتر هم شده اند، اما حالا نحوه برخورد من با اونها متفاوت شده و اجازه نمی دم شرایط بیرونی برای زندگی من تعیین کننده باشند و دیگه دنبال مقصر نمی گردم. بطور خاص از فضای به سوی تعادل، تمام مربیان دوست داشتنی و حامیان عزیزی که باعث رشدم و باز شدن دریچه هایی نو به سوی آگاهی برای من شدند صمیمانه قدردانی می کنم.
١١:٥٢ - چهارشنبه ٢٤ آبان ١٣٩٥ / شماره : ١٦ / تعداد نمایش : ٩٩٢