سلام من درسال ٩٠وارد اين دوره ها شدم زماني كه دعوت شدم به دوره های بسوی تعادل از نظر تحصيلی ،موقعيت مالی و مرتبه شغلي در وضعيت خوبی بودم و در ابتدا حرفم اين بود كه اين دوره ها به درد من نميخوره و كسانی بايد بيان اين دوره رو بردارن كه چالشهای بزرگی دارن اما به اين موضوع توجه نميكردم كه تو رابطه هام با آدمها چقدر چالش دارم تو هر رابطه اي كه بودم چه رابطه ی دوستی و چه همكاری و رابطه های ديگه در اكثر مواقع بايد حرف حرف من ميشد اگر غير از اين بود يا به زور حرفم رو به كرسی مي نشوندم يا صورت مسئله رو پاك ميكردم و رابطه ام رو با اون آدم قطع ميكردم و پر از كينه و نفرت بودم با بعضي از آدمها و همش در حال پرخاشگری و زور گويی خلاصه مغز من هميشه درگير بود و دائم در حال تجزيه تحليل و استراتژی وقتی براي اين نداشتم كه به خودم بپردازم و اينكه ببينم من كي هستم با اومدن به دوره مقدماتی از اولين چيزی كه نجات پيدا كردم اون تجزيه وتحليلهايی بود كه تو كله ام بود و داشت منو كلافه ميكرد و بعد تونستم با ابزارهايی كه مربی در اختيارم گذاشت روز به روز ارزش خودم و ارزش انسانها رو بشناسم و ارتباط موثري باهاشون برقرار كنم متوجه شدم كه قرار نيست آدمها مطابق ميل من رفتار كنن و اين موضوع در تمام روابط من اثر فوق العاده ای داشت بخصوص در رابطه با همكارانم و اين باعث شد كه وجودم پر از حس همبستگی و عشق به انسانها بشه و حالا كه ٦سال از اون موقع ميگذره وقتي ياد اون موقع ها ميفتم تمام وجودم قدردانی ميشه از كسی كه يه روزی من رو دعوت كرد و بخشی از تاريكی های وجود من رو به روشنايی تبديل كرد.