یاوری سال 1389
بهمن فرزانگی
یکی از روزهای زمستان سال 89 بود که انتخاب کردم به عنوان یاور، به صورت داوطلبانه در برگزاری سمینارها، موسسه را حمایت کنم.

سلام
یکی از روزهای زمستان سال 89 بود که انتخاب کردم به عنوان یاور، به صورت داوطلبانه در برگزاری سمینارها، موسسه را حمایت کنم.
او روزها آدمی نسبتاً غلیظ و جدی بودم و زیاد اخم میکردم. احساساتم را کمتر بروز میدادم و کمتر کسی متوجه حال و احوالم و اینکه چی داره بهم میگذره میشد.
دوستانم بسیار محدود بودند و ارتباط برقرار کردن و صحبت کردن با آدمهایی که نمیشناختمشون برام خیلی سخت بود.
تصمیم گیری برام مشکل بود، انتخاب نمی کردم و مدام در حال تجریه و تحلیل ذهنی بودم که برم یا نرم ؟ بخرم یا نخرم ؟ و... یادمه یه دوربین میخواستم بخرم ، حدود یک ماه طول کشید!
خیلی جاها خودمو مقصر میکردم، مخصوصا سرکارم، تا رئیسم یه چیزی بهم میگفت خودم را مقصر میکردم و احساس پشیمانی داشتم.
یاوری این دستاورد را برام داشت که یهمن سرزنده تر ، شاداب تر و سبک تری بشم. یاوری بهم کمک کرد تا احساساتم را ابراز کنم ، مثل هیجان ، اشک شوق ، غم و جسارت اینکه به دیگران بگم چقدر دوستشتون دارم و برام عزیز هستن.
الان من یه بهمن مقندر هستم ، سریعتر از گذشته انتخاب میکنم و از نتیجه انتخاب هام راضی هستم. توی کارم پیشرفت کردم و مدیر یکی از بخش ها شدم در کنار همه اینها چند تا کار دیگه را هم دارم مدیریت میکنم و اعتبارم و اطمینان دیگران بهم بیشتر شده. هر روز سرزنده تر از دیروزم!
نظر دهید