سلام :)
یکی از موضوعاتی که در رابطه با همسرم همیشه باهاش مشکل داشتم این بود که به نظرم استقلال کافی نداشت. من دوست نداشتم از پدر و مادرش کمک بگیره و دوست داشتم روی پای خودمون بایستیم. توی دوره‌ی بازی‌ زندگی و به خصوص توی پشتوانه‌ی آن دستاوردی که داشتم این بود که فهمیدم من خودم تا این لحظه در زندگی‌ام هرگز استقلال نداشته‌ام. قبل از ازدواج وابسته به پدر و مادرم بودم و بعد از ازدواج وابسته به همسرم. اونجا بود که تصمیم گرفتم استقلال داشته باشم و به جای اینکه به همسرم ایراد بگیرم اول سعی کنم خودم روی پای خودم بایستم. در دوره‌ی پشتوانه اتفاقی که افتاد این بود که توی شغلی که دوست داشتم فرصتی برام ایجاد شد و در مصاحبه و مراحل اولیه‌اش پذیرفته شدم. و الان در حال کار کردن هستم و برای خودم درآمد دارم. باوری که در زندگی‌ام داشتم این بود که من به عنوان یک زن نمی‌توانم درآمدی داشته باشم که برای خودم ماشین یا خونه بخرم ولی این باور رو توی همون دوره گذاشتم کنار و تصمیم گرفتم درآمدزایی خوبی برای خودم داشته باشم تا بتونم به هدف‌های مالی زندگی‌ام برسم و خودم خودم رو تامین کنم.